Wednesday, August 31, 2016

مهرداد هرسینی: اعتراف به جنایت علیه بشریت 

درپی کارزار بزرگ ایرانیان، انسان‌های آزاده و مدافعان حقوق بشر برای دادخواهی ملی علیه خون های بناحق ریخته شده زندانیان سیاسی بیدفاع مجاهد و مبارز در سال ۶۷ که اکنون میرود تا به جنبش بزرگی نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان منتهی گردد، سرانجام آخوند دژخیم پورمحمدی، وزیر دادگستری در دولت «تدبیرو امید» به صحنه آمد و ضمن اعتراف به «جنایت علیه بشریت» بی شرمانه گفت: «من خیلی آرامم و در طول تمام این سالها یک شب هم بی خوابی نکشیده ام چون سعی کرده ام طبق قانون و شرع عمل کنم. افتخار می کنم که دستور خدا را در رابطه با منافقین اجرا کردیم و در مقابل دشمنان خدا و ملت با قدرت ایستاده ایم و مقابله کردیم». (خبرگزاری نیروی تروریستی قدس ۷ شهریور ۱۳۹۵)
واقعیت این است که تبعات حرکت عظیم ایرانیان، خانواده های قربانیان و اشرف نشانان در راستای حقوق بشر و برقراری عدالت که اکنون به موج عظیمی از دادخواهی ملی در میان مردم ایران و وجدان های بیدار بشری تبدیل شده، رژیم را در کلیت اش با چالش بزرگی بنام حقوق بشر یا همان «جام زهر حقوق بشر» روبرو کرده است.
ولی فقیه زهر خورده و غرق در بحران هرگز انتظار این موج عظیم از عواطف انسانی را در مخیله اش تصور نمی کرد. وی براین باور بود که نخست با سکوت، می توان این بحران عظیم حقوق بشری را که به مانند لوکوموتیوی در حال سرعت گرفتن می باشد، از سر گذراند، اما دید و دیدیم که ابعاد جوش و خروش ملی برای پیوستن به این حرکت انسانی، بسا فراتر از آنی است که دیگر بتوان با عربده کشی های متعارف و یا راه انداختن گزمگان و بگیر و ببند و چوبه های اعدام، به مقابله با آن برخاست، ابعادی برآمده از عمق سیاهچال های حکومتی و نیز بستر گسترده اجتماعی در داخل کشور.

دراین راستا نیز باید به «خفقان» رئیس جمهور ارتجاع تا به امروز اشاره شود، امری که مبین بن بست آخوند روحانی در رابطه با «تقابل و یا عدم تقابل» با این خواسته حقوق بشری را به نمایش می گذارد. روحانی که در آن دوران ریاست شورای امنیت ملی رژیم را یدک می کشید، باید در این رابطه موضع صریح اتخاذ نماید، زیرا وی هم در آن دوران متولی آستان «حضرت امام» تشریف داشته و هم یکی از دژخیمان و آمران قتل عام ۳۰ هزار زندانی سیاسی مجاهد و مبارز، یعنی دژخیم پور محمدی را در کابینه خود جای داده است.

بعلاوه هراس و وحشت سران رژیم از خامنه ای تا رفسنجانی، خبرگان نظام، قوه قضائیه، سپاه پاسداران و تا وزرای اطلاعات و تمامی آمران آن جنایت که تا به امروز نسبت به این دادخواهی ملی موضعگیری کرده اند، بواقع خود بهترین بینه بر مجموعه فشارها و حقانیت این خون های بناحق ریخته شده می باشد. خون هایی که همچنان در حافظه تاریخی مردم ما، حتی پس از گذشت ۲۸ سال باقی مانده و در راستای آن به کابوسی مرگبار برای متولیان و کارگزاران شکنجه و اعدام در این رژیم ضد مردمی و ضد انسانی تبدیل شده است.
با نیم نگاهی به موضعگیری های سران حکومت تا به امروز که به یقین می تواند چراغ سویی باشد به تاریکخانه نظام آخوندی، می توان به این واقعیت رسید که چگونه دیکتاتوری ولی فقیه در پی این قتل عام ها، طرح سه ماده ای را برای حفظ قدرت برنامه ریزی کرده بود. طرحی که مبنا آن از ماه ها قبل برای حذف فیزیکی و کامل مجاهدین و مبارزین از طریق اعدام های دستجمعی و کشتار زندانیان سیاسی برنامه ریزی شده بود و قدم های بعدی با قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت و سرکشیدن جام زهر ادامه پیدا کرد و سرانجام عزل آقای منتظری از منصب نیابت و جانشینی خمینی را در پی داشت.

لذا باید به تمامی عاملان و آمران سرکوب خونین مردم ایران گفت که این خود از قانون مند بودن جهان و هستی سخن دارد و نیز یکی از تبعات و قانونمندی های خدشه ناپذیر آن خون های بناحق ریخته شده است که اکنون دیکتاتوری ولی فقیه را در کلیت اش بر سر ابعاد این جنایات یا بهتر بگوئیم بر سر موضوع کلیدی همچون «اصل ولایت فقیه» شقه کرده است و بدین سان بخشی از متولیان وقت را برآن داشته تا با تلاش و سیاه نمایی و «عذر مغفرت» خواستن، دستان آلوده خود را در دادگاهی بنام «وجدان های بیدار بشری» بشویند.

با این اوصاف اکنون مردم ایران و افکار عمومی و نیروهای مدافع حقوق بشر به عینه می بینند که اساس و پایه های حکومت ولی فقیه از فردای راه افتادن کارزار بزرگ دادخواهی ایرانیان بهم ریخته است و وحشت و بحران سراپای این رژیم غرق در منجلاب فساد و جنایت را تا عمق اعصاب و ارگان های آن، فراگرفته است.
سخن از کارزاری است با شعار «نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم» که به دنبال عدالت و برقراری قانون است. جنبشی که در راه حقوق بشر دست کمک بسوی انسان‌های آزاده و تمامی وجدان های بیدار بشری و قوانین جهان شمول حقوق بشر دراز کرده است.

به قول خانم رجوی جنبش دادخواهی مردم ایران تا زمانیکه تمامی آمران و عاملان این جنایت ها علیه مردم میهن امان، اعم از فارس، کرد، لر، بلوچ، آذری و عرب و تا تمامی زندانیان عقیدتی و مذهبی مانند مسیحی، کلیمی وزرتشتی و مسلمان و غیر مسلمان، در یک دادگاه ذیصلاح بین المللی بدلیل جنایت علیه بشریت مورد محاکمه قرار بگیرند، مردم ایران، خانواده ها و بازماندگان قربانیان این نسل کشی، از این خواسته بحق ملی دست نخواهند برداشت.

ایضا نیز تا زمانیکه اسامی تمامی قربانیان و زندانیان بیگناه سیاسی، آدرس گورهای دستجمعی، نام و مشخصات بازجویان، شکنجه گران، دادستان های وقت و پاسدارانی که به زنان، دختران، جوانان ما در زندان ها تعرض، هتک حرمت و یا شکنجه کرده اند، اعلام نگردد، این شعار و خواسته ملی همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند
.

برخی نتایج و پیامدهای توفان دادخواهی

بیش از سه هفته از آغاز جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان سال67 می‌گذرد. مقاومت ایران این جنبش را در داخل کشور و در سراسر جهان با برگزاری پراتیکها، آکسیونها، تظاهرات و اعتصاب‌غذا به پیش برده است. این جنبش همچنین با فعالیت گسترده هواداران مقاومت و هموطنان شریف و آزاده در فضای مجازی و سایتهای اجتماعی به گونه بی‌سابقه‌یی افکار عمومی را به سوی خواسته برحق مردم ایران یعنی قرار گرفتن آمران و عاملان این جنایت که بسیاری از آنها هنوز در رژیم ضدبشری آخوندی صاحب منصبند در برابر عدالت جلب نموده است. پیشرفت این جنبش که بر روی موج آن، نوار صوتی آقای منتظری منتشر شد، توفان و تلاطمی در «ولایت قتل‌عام» به‌پا کرده است که اکنون می‌توان برخی آثار و پیامدهای آن را با وضوح بیشتری مشاهده نمود.

یکی از این آثار، بروز یک صف‌بندی جدید در درون رژیم، حول قتل‌عام است. در برابر آمران و عاملان مستقیم قتل‌عام و دفاع زبونانه آنها از آن جنایت هولناک و توصیف آن با عباراتی از قبیل «تصمیم تاریخی و انقلابی حضرت امام خمینی، یک «تصمیم به موقع»، «برخورد جدی و بدون مسامحه با منافقین» و نشانه «فهم عمیق و دوراندیشانه» خمینی (1) یا تأکید بر «نقش و جایگاه بی‌نظیر امام در تاریخ معاصر» (2) یا افتخار دژخیم پورمحمدی از دست‌اندرکاران مستقیم قتل‌عام، به اجرای «دستور خدا»، گروه دیگری قرار گرفته‌اند که مدعی‌اند خواهان بازگشایی پرونده «ماجرای» تابستان67 می باشند و می‌گویند «مسئولان» به جای شعار دادن و مغلطه و هیاهو، درباره آنچه که در سال67 در زندانهای سراسر کشور به‌وقوع پیوسته، توضیح بدهند و به سؤالها و ابهامهایی که در این زمینه در جامعه به‌خصوص توسط جوانان مطرح می‌شود، پاسخ دهند این دسته برای مقابله با تأثیرات جنبش دادخواهی در جامعه و برای پس زدن موج لزوم محاکمه و کیفر عاملان و آمران قتل‌عام‌67 در مراجع ذیصلاح بین‌المللی، مطرح می‌کنند که در صورت لزوم باید از خانواده‌های قربانیان قتل‌عام، عذرخواهی کرد.

اما سردمداران ولایت قتل‌عام می‌گویند چرا باید عذرخواهی کرد؟ در حالی که آن اعدامها رمز بقای نظام بوده و اگر صورت نمی‌گرفت، از نظام پس از زهر آتش‌بس، هیچ بر جا نمی‌ماند؛ بنابراین و از دید آنها هر گونه عقب‌نشینی، نه آبی بر آتش، بلکه بنزینی بر آتش خواهد بود و بروز کمترین شکاف در دیوار اختناق به سرعت به فروپاشی تمامی آن راه می‌برد و در آن صورت «نه از تاک نشان می‌ماند و نه از تاک نشان»!

هر دو جریان، هدف واحدی دارند و آن نجات کشتی ولایت‌فقیه از این توفان و از این گرداب مخوف است؛ کما این‌که شراکت اعضای هر دو جریان در قتل‌عام 67 اکنون بیش از پیش روشن شده است.

این رویارویی جدید، جنگ گرگهای درون رژیم را شدت داده و این موج، نهادهای حکومت، هم‌چون مجلس ارتجاع و رسانه‌های حکومتی را درنوردیده است. مجلس ارتجاع برای دومین بار طی 3روز اخیر بر اثر برخورد این دو صف، متشنج شد و فریادهای «مرگ بر منافق» که آماج آن این بار نایب‌رئیس مجلس بود، مجلس را به لرزه درآورد و متقابلاً ابتدا، کسانی هم‌چون کواکبیان در حمایت از مطهری سخن گفتند و روز سه‌شنبه 9شهریور، فراکسیون به‌اصطلاح اصلاح‌طلبان درون رژیم، موسوم به فراکسیون امید، با اعلام حمایت از علی مطهری، به صف دوم پیوست و سخنگوی این فراکسیون طی مصاحبه‌یی خاطرنشان کرد «با توجه به فایل منتشره مربوط به آیت‌الله منتظری… نباید اجازه داد که این امر ابزاری برای مظلوم نمایی قرار گیرد و… طبق اصل 84 قانون اساسی هر نماینده در قبال مردم مسئول است و می‌تواند در هر زمینه‌ای اظهارنظر کند» .

گروه اول تا کنون موفق نشده با هیاهو و شانتاژ و تلاش برای ایجاد جو ارعاب جریان دوم را ساکت و متوقف کند و تنها توانسته امضای 35تن از مجلس 290نفره را پای نامه درخواست برکناری مطهری از نایب رئیسی مجلس ارتجاع بنشاند.

یکی دیگر از آثار این توفان، بر باد رفتن دعاوی اعتدال و میانه‌روی باند رفسنجانی ـ روحانی است. این را در نامه سرگشاده صادق زیباکلام از مهره‌های باند رفسنجانی و آه و افسوس او از این قضیه به خوبی می‌توان دریافت: «تأیید ضمنی اعدامهای سال ۶۷ نه‌تنها با تمامی مواضع دو دهه اخیرتان در تعارض و تناقضی آشکار قرار می‌گیرد، بلکه اعتدال و میانه‌روی که بارزترین شاخصه‌تان محسوب می‌شده را خدشه‌دار نموده و به زیر سؤال می‌برد» .

زیباکلام در ادامه، خطاب به رفسنجانی می‌نویسد: «ای‌کاش به‌جای این همه تأکیدتان بر روی نشان‌دادن وفاداری به مرحوم امام خمینی و تصدیق و تأیید هر آنچه مشارالیه انجام داده‌اند (از جمله اعدامهای سال۶۷) بر روی قانون و دفاع از اهداف و آرمانهای والای انقلاب تأکید می‌کردید» .

نکته مهم در نامه زیباکلام این است که وی ضمن تأکید بر ضدیت خود با مجاهدین، ناچار شده برای عبور از امواج خشم ملی ناشی از قتل‌عام، خود خمینی را زیر سؤال ببرد و این‌جا یکی دیگر از آثار و پیامدهای مهم توفان اخیر رخ می‌نماید: شکستن تابو خمینی در اذهان نیروهای رژیم! این رویداد از آن رو اهمیت بسیار دارد که آخوندها بسیار تلاش کرده‌اند با انواع شگردها، باندهای متخاصم درون رژیم را حول خمینی متحد نگه‌دارند و این یکی از الزامات بر جای ماندن سد اختناق بوده است، بنابراین شکستن تابو خمینی، تأثیری بلافصل در موجودیت این سد و ایجاد ترک و شکاف در آن دارد. از همین روست که هم خامنه‌ای و هم رفسنجانی و هم خبرگان ارتجاع و هم تمام ایادی ریز و درشت رژیم از «خدشه‌دار شدن چهره امام» جلادان این چنین آشفته حالند و بر سر و صورت خود می‌زنند؛ چرا که همگان از شکستن تابو خمینی در درون حاکمیت، پیام آغاز پایان رژیم را می‌گیرند.

پانویس: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیانیه خبرگان ارتجاع – 7شهریور 95
اظهارات رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام ـ 6شهریور 95.

Released tape rekindles memory of 1988 Iran mass execution





Released tape rekindles memory of 1988 Iran mass execution




Released tape rekindles memory of 1988 Iran mass execution: DUBAI, United Arab Emirates (AP) August 29, 2016 — The scratchy, echo-filled tape recording carries the voice of a man who once was in line to become Iran's supreme leader, talking about one of the darkest moments of the country's post-revolution history still not recognized by its ...

Paris: “30,000 Souls Taken” exhibition highlighting young victims of 1988 PMOI massacre



Paris: “30,000 Souls Taken” exhibition highlighting young victims of 1988 PMOI massacre





Paris: “30,000 Souls Taken” exhibition highlighting young victims of 1988 PMOI massacre: By Craig Davison The Media Express, August 29, 2016 - On Tuesday and Wednesday, August 23rd and 24th, an exhibition in the mayor’s office of Paris’ 2nd district commemorated the 28th anniversary of the 1988 massacre of 30,000 members and supporters of the People’s ...

مهین حری: درخشش راه حل سرنگونی و انهدام نقطه کانونی قدرت در نظام ولایت

انتشار فایل صوتی آقای منتظری؛ ضربه انهدامی برکانونی ترین نقطه قدرت حاکم و اصلی ترین پایه و محور نگهدارنده نظام یعنی برموقعیت ولی فقیه بود و فروپاشی و تجزیه تمامی باندها و اجزای رژیم تا پایین ترین لایه های آن را در پی داشت. این ضربه مهلک با چنان عمقی از کارآیی رژیم را درنوردید که با وجود حدود 3 هفته از انتشاراین سند تاریخی، هنوز حجم واکنشهای سراپا وحشت و تدافع هردو باند رژیم بالاترین میزان را به خودش اختصاص داده است.
نتیجه بلافصل انتشاراین فایل به دلیل حضور تمام عیار مقاومت ایران؛ یعنی حضور 35 ساله در تمامی صحنه های رویارویی با این رژیم با خواست سرنگونی رژیم ولایت؛ این است که راه حل سرنگونی به عنوان واقعیترین راه حل و مسیر درمقابله با این رژیم به عنوان یک خواست عمومی و سراسری تا اعماق جامعه ایران جای خود را باز کرده است. گستردگی این خواست تا آنجا ریشه دار است که علاوه برتمامی اقشار اجتماعی؛ زندانها و سلولهای مرگ رژیم دژخیمان که قانونمندی در آنها؛ حاکمیت جلاد است؛ با شعار و خواست سرنگونی ولایت قتل عام و محاکمه خامنه ای فتح شده است. سلولهایی که چرخه اعدامهای جمعی درآنها به خصوص پس از انتشار فایل صوتی آقای منتظری توقف نداشته اما زندانیان مقاوم پرچم این خواست میهنی و ملی را هریک در زندانی به مثابه یک کانون شورشی و یک اشرف خروشان در ادامه مسیرنسلی از سربداران سرفراز بردوش کشیده اند.
واقعیت جوشان و خروشانی که روزنامه ها و مطبوعات خود رژیم ازاعتراف به آن و از وحشت از آن؛ گریزی نمییابند.
سایت تهران نیوز 20 مرداد 95 نوشت: «پیام پنهان این فایل صوتی را شاید هیچ چیز بهتر از جمله پایانی آیت الله منتظری در این فایل صوتی توضیح ندهد و آن این است که «مردم از ولایت فقیه چندششان می شود”… انتشار این فایل صوتی همین نتیجه را در مردم دنبال میکند و آنقدر این بحث را در جامعه پیش می برند تا سایرین هم از ولایت فقیه چندششان شود. پس اصل نظام نشانه است…».
خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران رژیم 25 مرداد نوشت: «انتشار این فایل صوتی چه چیزی را هدف قرار می‌دهد؟ شاید لایه‌ اول تحلیلها و واکنشهای خبری انتشار این صوت متوجه نظام جمهوری‌اسلامی ایران و دستگاه قضایی وقت باشد؛ اما کار تنها به این‌جا ختم نمی‌شود. پیام پنهان انتشار این فایل صوتی را شاید هیچ چیز بهتر از جمله‌ پایانی آیت‌الله منتظری در این فایل صوتی توضیح ندهد؛ و آن هم این است که «مردم از ولایت فقیه دارد چندششان می‌شود…».
محصول ضربه به کانونی ترین نقطه قدرت نظام ولایت؛ شکست خامنه ای در حل بحرانهای درونی و خارجی و تبدیل بحرانها به بحرانهای کلان و سربرآوردن بحرانهای جدید است که نتبجه آن تلاشی قدرت کانونی حاکمیت و تجزیه و گسست ماکزیمم در عناصر بدنه باندهای رژیم است.
به این دلیل است که در شرایط فعلی در داخل رژیم خامنه ای نه تنها قدرت کنترل و مهار بر باندها و اجزای رژیم را ندارد بلکه فراتر از آن کل نظام درمرحله تجزیه و فروپاشی اجزایش قرار گرفته و باندهای رژیم در نهایت شقه و ازهم گسیختگی و در دو سرطیفِ تضادهایشان با هم برسرقدرت میجنگند.
از آنجا که اساسا بحرانها محصول ضربات و شکستها هستند و درجه بحران با درجه و عمق و قدرت منهدم کنندگی ضربه رابطه مستقیم دارد؛ آناتومی ضربه و ویژگی هایی که با آن متمایز و برجسته می شود در شناخت مرحله رژیم و مسیر پیش رو تعیین کننده است.
ضربه ناشی از افشای فایل صوتی آقای منتظری بر سر قتل عام بیش از 30 هزارمجاهدی است که حرف و شعارشان مرگ براصل ولایت فقیه بوده و به دلیل پایداری بر سر این خواسته به عنوان راه حل آزادی مردم ایران؛ برسر دار رفته اند. این ضربه به رژیم در مرحله پسا برجام؛ یعنی در مرحله شکست در تولید بمب اتم که به مثابه جنگ ضد میهنی برای خمینی ضدبشر برای بقای رژیم بود؛ باعث بحرانهای لاعلاج در رژیم و تشدید بحرانهایش هم در کمیت و هم در کیفیت آنها شده است.
درمدت کوتاه حدود دو هفته؛ بعد از انتشار فایل صوتی آقای منتظری لیست بحرانهای جدید و تشدید مرگبار بحرانهای قبلی؛ رژیم را در پایین ترین تعادل ممکن در سطح منطقه ای و جهانی و فراتر از همه در معرض بحران شتاب گیرنده خواست سرنگونی از سوی جامعه ایران قرار داده است. اشاره کوتاه به مهمترین بحرانهای رژیم در این فاصله زمانی کوتاه خود نشاندهنده بیلان رشد کمی و کیفی بحرانهای رژیم در مرحله پس از ضربه انتشار نوار آقای منتظری است:
ـ سیر صعودی بحران چپاولها و دزدیهای نجومی رژیم از چپاول بنیاد مستضعفان که زیر نظر خود خامنه ای است و موضوع فیش های حقوقی که با اعترافات عناصر باندهای رژیم بحران فساد در رژیم را شعله ور کرده است. در این رابطه حاجی‌دلیگانی عضو مجلس ارتجاع نگرانی خود را از انفجار خشم مردم به دلیل حقوقهای نجومی کارگزاران دزد و غارتگر رژیم نشان داد و گفت: «یکی از راههای موثر کاهش محبوبیت یک نظام در اذهان عمومی مردم برداشتهای غیرقانونی است، به طوری که عده‌ای از مسئولان تا آن‌ جایی که می‌توانند از بیت‌المال بردارند، بخورند، بچاپند و بروند و در مقابل جمع کثیری از مردم هم آن پایین بنشینند و از نداری ناله کنند و یا حتی جان خود را از دست بدهند چرا که چیزی برای خوردن ندارند و به نان شب محتاج هستند». این عضو مجلس ارتجاع افزود: «وقتی جمع کثیری از مردم شاهد چپاولگری جمع قلیلی از مسئولان از اموال آنها باشند، کینه، احساس بی‌عدالتی و احساس تبعیض به مردم دست داده و این کینه‌ها انباشته شده و نهایتا منفجر خواهد شد. (فارس 10 مرداد) پیش از این طباطبایی معاون سابق مدیریت ریاست جمهوری رژیم اعتراف کرده بود: بیش از 500 مدیر حقوق بالای 17 میلیون تومان در ماه دریافت می‌کنند (فارس 26 خرداد 95).
ـ رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آخوندی نیز به تنفر رژیم از کل نظام آخوندی و دزدی های کلان دررژیم آخوندی اعتراف کرد و گفت: «آنچه که نگران‌کننده است، اینکه متاسفانه مردم این نوع مسائل را به پای نظام می‌نویسند که باعث بی‌اعتمادی می‌شود. بعضا حرفهایی هم در فضای مجازی و محافل مختلف مطرح می‌شود؛ یعنی منظور این است که اینگونه نیست که مردم این مساله را به دولت یا چند وزیر اقتصادی آن ربط دهند. مردم این را به کل نظام تعمیم می‌دهند و تعابیر ناخوشایندی را هم به‌کار می‌برند. می‌گویند همه مثل هم هستند یا همه سر و ته یک کرباسند». (انتخاب 7 مرداد 95)
این بحرانهای تشدید شونده که مطلقا و اساسا محصول حضور مقاومتی پایدار در خارج این رژیم است که با ایستادگی و پرداخت قیمت این رویارویی سنگین در همه زمینه ها و البته به پشتوانه حمایت عمیق مردمی در داخل میهن و مشروعیت سیاسی در سراسر جهان؛ شکست این رژیم را در رسیدن به بمب اتمی و در صدور ارتجاع و جنگ طلبی و صدور تروریسم در منطقه؛ میسر کرده است و اکنون وجود این مقاومت با پیشینه یی مهر شده بر پایداری در آرمان آزادی و با شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه باعث شده که این رژیم با ضربه انتشار فایل صوتی آقای منتظری به فاز شکست در ایدئولوژی اعدام و به مرحله دادخواهی و محاکمه ولی فقیه قتل عام و ایادیش برسد.
در چنین شرایطی است که پرچمداران مرگ بر اصل ولایت فقیه در خاوران هم که باشند هرلحظه گویی حی و حاضرند و پیشاپیش جامعه ایران و تمامی اقشار آن الهام بخش نبرد آخرین هستند.
ابراز وحشت و اعترافهای سردمداران رژیم به این که امام جنایتکاران بر اعدامها مصر بوده و جانشینش خامنه ای؛ سردمدار ادامه این استراتژی است؛ پیام پیروزی مسیر مقاومتی است که صاحب شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه است که اینک با انتشار این سند تاریخی از مسیر محاکمه ولی فقیه ارتجاع به عنوان محور اصلی در ولایت قتلعام و به همراه او؛ محاکمه مجریان قتل عام می گذرد.
خامنه‌ای در سخنرانی خود برای شماری از آخوندهای حکومتی درمورد بحران رژیم بر سر فایل صوتی آقای منتظری و قتل عام ۶۷ و اینکه مردم از ولایت فقیه چندششان می شود، سکوت کرد، ولی از اینکه اصل ولایت فقیه در قیام ۸۸ هدف انزجار مردم و جوانان قرار گرفته ابراز وحشت کرد و نسبت به خطر سقوط نظام دراثر شقه و شکاف، هشدار داد. (سایت خامنه‌ای 31/5/95)
اما از آنجا که آتشی که برسراپای رژیم شعله می کشد؛ محصول واقعی ترین قطب بندی در جامعه ایران و خواست واقعی مردم ایران است؛ باندهای رژیم را در تب و تاب وحشت از سرنگونی محتوم آسوده نمی گذارد. از همین رو شاهدیم که علی مطهری نایب رئیس مجلس ارتجاع طی نامه یی به آخوند جنایتکار پورمحمدی وزیر دادگستری کابینه آخوند روحانی و یکی از مسئولان قتل‌عام 67 خواست درباره فایل صوتی منتظری مغاطله نکند و پاسخ به گفته آقای منتظری ”بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی“ را بدهد. (انتخاب 6 شهریور)
سخن علی مطهری، طعنه یی به خامنه ای هم هست که در سخنانش در دیدار با هیأت دولت (در تاریخ 3 شهریور) به جای پاسخ به صحت یا سقم مطالب مطرح شده در سند صوتی منتظری، انتشار آن را اقدامی برای تطهیر مجاهدین و خدشهدار کردن چهرة خمینی خواند.
اکنون صورت مساله موجود در برابرکل جامعه ایران؛ راه حل واقعی برای حل بیش از 36 سال جنایت و نابسامانی؛ فقر و فساد ناشی ازحاکمیت ولی فقیه به معنی بیرحم ترین استبداد دینی است. این یک صورت مساله زنده سیاسی و یک نبرد زنده وجاری و یک مسیر روشن است که مقاومتی خونبار با آبشار خون شهیدان این میهن در سراسر دوران حاکمیت ولایت قتل عام آن را نمایندگی می کند و همراه شدن باآن تنها راه به زیر کشیدن ولایت فقیه و آزادی مردم ایران است. مسیری که اینک از هموار کردن راه دادخواهی و محاکمه ولی فقیه و سردمداران جنایت در این رژیم می گذرد.

 

Tuesday, August 30, 2016

سهیلا دشتی: سونامی سرنگونی درراه است

نوار منتظری زلزله‌ای بر پیکر فرتوت اما همچنان تشنه به خون نظام انداخته است. برخی عواقب افشاگری فرزند منتظری را پس‌لرزه می‌خوانند؛ اما با شواهدی که از درون خود نظام تابه‌حال بر له و یا برعلیه موضع‌گیری منتظری منتشرشده باید آن را "سونامی سرنگونی" ایدئولوژی ولایت‌فقیه نامید. این سونامی از مدار چهره‌های شناخته شده‌ای مانند جلاد منفور مصطفی پورمحمدی و دیگر سران رژیم عبور کرده و به پائین ترین لایه‌های نظام رسیده است. ولی‌فقیه حتی برای نگهداری نیروهای وابسته به دستگاه ولایت دچار مشکل شده است. گذری کوتاه بر سایت‌های وابسته به رژیم مسئله را بیشتر نشان می‌دهد.
خبرگزاری بسیج دانشجوئی ازاین‌دست است که در تعریف فعالیت‌های خود می‌نویسد: این رسانه دو رویکرد اساسی را دنبال می‌نماید:
الف) پرداختن به مسائل دانشگاه و دانشجویان و تشکل‌ها و اتحادیه‌های دانشجویی
ب) پرداختن به مسائل اساسی کشور در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی، علمی و اقتصادی از نگاه دانشجویان
اگر هر دو محور بالا موردنظر قرار گیرد، واکنش این رسانه وابسته به بسیج در مورد افشاگری نوار آقای منتظری در خارج از محدوده فعالیت رسانه قرار می‌گیرد ونشان از اهمیت موضوع دارد که قصدی بیش از این ندارد که از ریزش نیروهای وابسته به خود جلوگیری کند. تنها در یک روز دو مطلب یکی با عنوان "زیرپوست جنگ رسانه‌ای دشمن چه می‌گذرد؟"
 http://www.snn.ir/detail/News/537263/1579
و دیگری تحت عنوان " مورد عجیب علی مطهری!"
http://www.snn.ir/detail/News/537756/1579
شدت این سوزش را می‌توان دید. در بخشی از مقاله "مورد عجیب علی مطهری" آمده است:
«علی مطهری مورد خاصی در ادوار مختلف مجلس و حتی در عرصه سیاسی ایران است که دیدگاه‌های در پاره‌ای از موارد متناقض هستند. هرچند او خود را شخصیتی صریح الهجه و مدافع حق می‌داند اما این‌گونه رفتارها، نشان از شخصیتی متزلزل دارد که به‌راحتی می‌تواند مورد سوءاستفاده دشمنان قرار گیرد. دفاع و یا دامن زدن به انتقادها پیرامون اعدام‌های ۱۳۶۷، خود آب در آسیاب (مجاهدین) ریختن است...
اما مطهری در این نامه از حجج السلام رئیسی، نیری و پورمحمدی خواهان توضیحاتی درباره اجرای احکام محاکمه (مجاهدین) در سال ۶۷ بود. اعدام (مجاهدین) در سال ۱۳۶۷ به فرمان امام خمینی (ره) یکی از وقایع مهم و سرنوشت‌ساز انقلاب اسلامی بود که قاطعیت و اقتدار نظام جمهوری اسلامی را در مقابل نیروهای متحجر و تروریست گروه‌های مسلح نشان داد. بیت آیت‌الله منتظری در اقدامی مشکوک و سؤال‌برانگیز، فایل صوتی جلسه منتظری و مقامات اطلاعاتی و قضایی را درست در سالگرد اعدام‌ها منتشر کرد، هرچند آنچه در این فایل بیان شده، پیش‌ازاین در قالب خاطرات آیت‌الله منتظری عنوان شده بود؛ اما همین اقدام کافی بود تا بار دیگر دستگاه‌های رسانه‌ای بیگانه کارنامه جمهوری اسلامی را در زمینه حقوق بشر محکوم کنند و بقایای (مجاهدین) ازجمله مریم رجوی، از این فایل به‌عنوان سندی برای تبلیغ و شانتاژ علیه نظام سوءاستفاده کند و خود را در مقام مظلومیت قرار دهند».
در ادامه این مقاله برای توجیه جنایت ضد بشری کلیت نظام گفته‌های وزارت اطلاعات در مورد سازمان مجاهدین باز نشخوار می‌شود ولی ترس و وحشت نیروهای بسیجی را به شکل بسیار روشنی نشان می‌دهد و او را تهدید می‌کند که " علی مطهری باید این نکته را در نظر بگیرد که اگر به هر عنوان یا شکلی (مجاهدین) بر کشور مسلط می‌شدند، افرادی امثال علی مطهری حتی اجازه نفس کشیدن نیز نداشتند چه برسد که بخواهند در عرصه سیاسی فعالیت کنند یا نماینده مجلس شوند".
در مقاله بعدی که با عنوان "زیرپوست جنگ رسانه‌ای دشمن چه می‌گذرد؟" منتشرشده است بازهم ترس و وحشت رژیم از فعالیت‌های مقاومت ایران در صحنه بین‌المللی بسیار روشن به چشم می‌خورد، گر چه که نویسنده بسیجی این مقاله ناشیانه سعی کرده است که از سیمای آزادی و دیگر رسانه‌های وابسته به مقاومت مردم ایران نام نبرد ولی با آوردن نام "دشمن" آدرس را مشخص می‌کند چه بر اساس گفته و عملکردهای سران رژیم نظام فاشیستی مذهبی حاکم بر ایران، هماوردی به جز مقاومت و مجاهدین ندارد. آنجا که می‌نویسد:
مسیر ترسیم‌شده محدود به سیاست خارجی نبوده و دامنه آن به‌تمامی حوزه‌ها جهت بی‌محتوا ساختن نظام اسلامی سرایت خواهد نمود. توامان با سیاست فوق، اتکا به تحریم‌های اقتصادی، ارجاع به شورای امنیت، عقب‌نشینی‌های تاکتیکی، اعطای امتیازهای محدود و... از دیگر سیاست‌های پروژه چندوجهی خواهد بود که وجه اشتراک تمامی آن‌ها استحاله و بی‌محتوا نمودن جمهوری اسلامی از عقبه ایدئولوژیک و نهایتاً سرنگونی آن خواهد بود. رسانه‌ها به‌عنوان عاملین ارتباط با افکار عمومی دراین‌باره نقش مستقیم را بر عهده خواهند داشت و می‌کوشند زمینه را برای تحولی اساسی در جامعه و تحت‌فشار گذاردن مسئولین نظام فراهم نمایند.
بر همگان روشن است که به جز مقاومت ایران هیچ جریان و یا کشوری خواستار فرستادن پرونده رژیم به شورای امنیت برای نقض حقوق بشر نبوده است و مریم رجوی در تمامی سخنرانی‌های و دیدارهای خود با مقامات و شخصیت‌های جهان این نکته را متذکر شده است. نکته دیگر که بسیار جالب توجه است استفاده از واژه "سرنگونی" و عبارت "عقبه ایدئولوژیک" است که بازهم فقط این مقاومت ایران و سازمان مجاهدین هستند که سرنگونی تام و تمام این رژیم را در دستور کار خود قرار داده‌اند و ایدئولوژی ولایت‌فقیهی نظام را بدون آینده کرده‌اند.
خون پاک تمامی شهدای ایران‌زمین و به‌ویژه شهدای قتل‌عام ۶۷ بذر آزادی‌خواهی را در سراسر میهنمان افشانده است.
باش تا ببینی سونامی سرنگونی درراه است.
 

 

IRAN NEWS IN BRIEF

Call for prosecution of perpetrators of 1988 massacre of 30,000 political prisoners

 

 






توفانی که از دریای خون 30هزار شهید قتل‌عام 67 برخاسته و با انتشار سند صوتی آقای منتظری اوج گرفته، با گذشت سه هفته، هم‌چنان می‌توفد و می‌غرد و رژیم جلادان و جنایتکاران حاکم را در هم می‌کوبد.
نگاهی گذرا به سلسله‌یی از رویدادها و موضعگیریهای روزهای اخیر سران و ایادی رژیم نشان می‌دهد که جنبش دادخواهی شهیدان قتل‌عام 67 که از روز 19مرداد وارد سرفصل نوینی شده، پرتوان‌تر پیش می‌رود و پرده‌های جدیدی را از روی جنایتهای رژیم کنار می‌زند.
ولی‌فقیه ارتجاع که آماج اصلی این توفان سهمگین است، ابتدا کوشید این واقعه را با سکوت از سر بگذراند و سپس ابلهانه تلاش کرد توسط ایادی و دست نشاندگان خود، آن را تحت عنوان تحریف واقعیتها، تخطئه و تکذیب نماید؛ بدون آن که مشخص کند، واقعیتی که مدعی تحریف آن است، چیست؟ تنها نتیجه این تلاش عبث، اعتراف آشکاری بود به این واقعیت که پس آنچه واقع شده، جنایتی بزرگ بوده و با مطرح شدن آن چهره حقیقی خمینی این قسی‌القلب‌ترین جلاد تاریخ ایران بیش از پیش برای تمام مردم ایران و به‌خصوص جوانان برملا شده است.
تا آن که سرانجام خود خامنه‌ای که به مدت دو هفته سکوت کرده بود، ناچار شد در صحنه ظاهر شود و با اشاره به «برخی تلاشها برای تطهیر… و ایجاد فضای مظلومیت» برای مجاهدین و «خدشه‌دار کردن» چهره خمینی، به نتایج و آثار این واقعه اعتراف کند. این سرآغاز دور جدیدی از جنب و جوش و دست و پا زدن بیهوده جلادان برای خلاصی از گرداب رسوایی و افشا بود.
پس از خامنه‌ای، آخوند پورمحمدی وزیر دادگستری دولت روحانی و یکی از اعضای هیأت مرگ در قتل‌عام67، ناچار شد به صحنه بیاید و با تکرار اباطیل خامنه‌ای درصدد رفع و رجوع برآید.
در پی اظهارات او، علی مطهری نایب‌رئیس مجلس ارتجاع، طی نامه‌یی به وی نوشت: چرا «مسئولان به‌جای توضیح یک مسأله و پاسخ به سؤالی که برای برخی اذهان ایجاد شده است به مغالطه می‌پردازند و هیچ‌گاه به سؤال مورد نظر پاسخ نمی‌دهند؟» . روشن است که منظور وی از «مسئولان» خود خامنه‌ای بود که چه خودش و چه ایادی‌اش، به جای پاسخ به سؤال مشخص درباره اصل واقعه که چرا و چگونه و با چه مجوزی، 30هزار زندانی را که بنا بر احکام دستگاه قضایی خودشان محکوم به حبس شده بودند، به اعدام محکوم کرده‌اند؛ به مغلطه‌های سخیف می‌پردازند. در پاسخ به این سؤال، پورمحمدی ناچار شد دو بار پی‌درپی دیگر به صحنه بیاید و دست آخر چاره‌یی جز این نیافت که به دست داشتن خود در این جنایت بزرگ «افتخار» کند. به‌دنبال او، سایر سردمداران رژیم از آخوند ری‌شهری وزیر اطلاعات خمینی در سال ۱۳۶۷ تا رفسنجانی نیز ناگزیر به صحنه آمدند. رفسنجانی با ابراز وحشت از «موجی که تقریباً در همه رسانه‌های خارجی… ادامه دارد» افشای این سند صوتی را به شرایط و موقعیت کنونی مجاهدین ارتباط داد و گفت: «اخیراً شهردار پاریس نمایشگاهی از بازسازی صحنه‌های اعدام آن زمان برگزار کرده است که حمایت از این گروه… در این مقطع، جای تعجب و تأمل دارد» .
معنی‌دارتر از اینها موضعگیری خبرگان ارتجاع بود که روز 7شهریور در اقدامی نادر بیانیه‌یی منتشر کرد که در آن با ابراز وحشت از توفانی که درگرفته، بار دیگر به توجیه سخیف «تحریف» آویخت؛ اما در عین‌حال این قتل‌عام را «تصمیم تاریخی و انقلابی حضرت امام خمینی، یک «تصمیم به موقع»، «برخورد جدی و بدون مسامحه با منافقین» و نشانه «فهم عمیق و دوراندیشانه» خمینی مورد تمجید قرار داد و به این ترتیب به موافقت سردمداران رژیم با قتل‌عام و مشارکت در این بزرگترین جنایت ضدبشری دنیای معاصر اذعان کرد. عمق وحشت خبرگان ارتجاع که بر حسب وظیفه حفظ نظام ولایت‌فقیه به میدان آمده‌اند، آنجا آشکار می‌شود که در این بیانیه درباره مفهوم و نتیجه این واقعه می‌نویسند: «آیا جز این است که (می خواهند) از یک سو نظام اسلامی، اصل ولایت فقیه و جایگاه رهبری فقیه… را در بین مردم و متدینین، متزلزل ساخته و از سوی دیگر (مجاهدین) را با مظلوم نمایی تطهیر نمایند؟ !» .
نیازی نیست از یکایک ایادی و سردمداران نظام که یکی پس از دیگری به میدان آمدند و در این مورد گریبان چاک دادند و از انبوه رسانه‌های حکومتی که در ارتباط با این توفان سهمگین که سراسر رژیم را درنوردیده مطلب نوشتند، نام ببریم؛ این جریانی است که تازه شروع شده و تمامی عناصر رژیم ناگزیرند در ارتباط با آن اعلام موضع کنند و تکلیف خود را با آن روشن کنند؛ اما از این واکنشها می‌توان نتیجه گرفت:
اولاً ، رژیم یک ضربه کاری و بسیار خردکننده دریافت کرده و بر اثر آن تعادل خود را از دست داده است و از لاطائلات ضد و نقیضی که به هم می‌بافد، به خوبی پیداست که هنوز نمی‌داند که با آن چگونه باید تنظیم کند و چگونه به این سؤال که سؤال تمامی مردم ایران است جواب بدهد که چرا و چگونه و با چه مجوزی، 30هزار زندانی را که بر اساس قوانین خود رژیم به حبس محکوم شده بودند، با یک فرمان و دستخط خمینی اعدام کردند؟ به‌خصوص که طی همین چند روز اعترافهای صریح و اشارات روشنی به این واقعیت شده که خمینی از ابتدای روی کار آمدن و از آن زمان که دریافت نمی‌تواند مجاهدین را تحت انقیاد خود درآورد، اندیشه شوم و شیطانی قتل‌عام مجاهدین را در سر می‌پروراند.
ثانیاً ، وحشت و سرآسیمگی سراپای رژیم را فراگرفته است، از خود خامنه‌ای و رفسنجانی و سایر سردمداران رژیم که آن را به موقعیت سیاسی اجتماعی مجاهدین در داخل و خارج کشور و در سطح منطقه‌یی و بین‌المللی ربط می‌دهند؛ تا پورمحمدی که به‌عنوان یکی از مجریان حکم خمینی ناچار است ظرف یک روز سه بار پیاپی به صحنه بیاید و تلاش کند با ژست تهاجمی و تاکتیک فرار به جلو وحشت خود را پنهان کند؛ چرا که سه سال پیش هنگامی که بحث وزارت پورمحمدی در مجلس ارتجاع مطرح شد، او با تکذیب قاطع دست داشتنش در قتل‌عام گفت: «من در وزارت اطلاعات یک روز پست امنیتی نداشتم… و درگیر اعدامها نبودم» . معلوم نیست تکذیب دیروز او را باید باور کرد یا افتخار دست داشتن در قتل‌عام را؟ به هر حال، تکذیب یا تأیید این جلاد یا آن دژخیم چیزی را در عالم واقع تغییر نمی‌دهد. واقعیت این است که جلادان و قاتلان خواه ناخواه و دیر یا زود، به پای میز محاکمه کشانده خواهند شد.

Monday, August 29, 2016

 

رود خروشان شهدا ضامن پیروزی محتوم خلق ماست

حميد معاصر

شعار آرمانی و انگیزاننده فوق سالیان است که زینت‌بخش اختتامیه اغلب اطلاعیه‌ها و موضع‌گیری‌های رهبری مقاومت آقای رجوی می‌باشد. این شعار به‌ظاهر ساده نشان از عمق ایمان و بینش ژرف رهبری تاریخی مجاهدین دارد که تا بن استخوان به‌درستی و اصالت و حقانیت راهی که شهدا مظلومانه در آن جان‌باخته‌اند باور دارد. اکنون‌که پس از گذشت بیست‌وهشت سال از جنایات هولناک علیه بشریت و قتل‌عام بیش از سی هزار رزمنده آزادی یک سند تکان‌دهنده از آقای منتظری درباره این جنایت عظیم افشا شد اصالت عقیدتی و سیاسی این شعار بیشتر و بهتر قابل‌درک و لمس است.
زلزله شدید سیاسی و اجتماعی این افشاگری به‌قدری دامنه‌دار و گسترده است که سرتاپای رژیم خونخوار آخوندی را با بحران بی‌سابقه مواجه کرده است. پرونده این جنایت به یک پرونده کاملاً ملی و بین‌المللی تبدیل‌شده است؛ و جدا از تحول کیفی در داخل کشور مرزهای بین‌المللی را هم درنوردیده است. روزنامه‌ها و نشریات معتبر بین‌المللی ازجمله واشینگتن پست و نشریه کنگره آمریکا (هیل) با درج آن این جنایت را به‌عنوان جنایت علیه بشریت به ثبت دادند؛ و پارلمانترهای آمریکایی و هزاران پارلمانتر از کشورهای مختلف اروپایی و کشورهای مسلمان طی نامه‌ای به سازمان ملل درخواست تحقیق و تفحص از این جنایت را در دستور کار خود قرار دارند. تلویزیون‌ها و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور نیز طی مصاحبه‌های فراوان حتی باکسانی که هیچ رابطه سیاسی با شورا و مجاهدین ندارند و چه‌بسا سابقه همکاری با رژیم آخوندها را دارند مصاحبه‌های متعددی به که همه آن‌ها با هر بینش و تفکر سیاسی که دارند این قتل‌عام را محکوم کرده‌اند. فرزند آقای منتظری علیرغم تهدیدها و بازجویی‌های مکرر تا این لحظه از اقدام خود نه‌تنها عقب‌نشینی نکرده بلکه تصریح کرده است که پرونده‌های زیادی از این نوع در دست دارد که در سراسر جهان پخش‌شده است و این در حالی است که عاملان این جنایت بیست‌وهشت سال تمام بود که نگذاشته بودند پرونده این جنایت حتی در ابعاد اندک فاش شود و به درون اجتماع راه پیدا کند. آری برخلاف تصورات باطل خمینی و خامنه‌ای خون‌آشام و سایر دیکتاتورهای تاریخ تا زمانی که یک انقلاب و جنبش اصیل همچون مجاهدین و یارانشان بر روی اصول و پرنسیپ های مبارزاتی پافشاری می‌کنند و آماده هرگونه پرداخت سنگین‌ترین بها هستند و مهمتر از اینها رهبران هوشیار و بیدار وشایسته ای دارند. خون شهیدان هیچ‌وقت به فراموشی سپرده نمی‌شود و سرانجام می‌جوشد و می‌خروشد و دژخیمان را با تمامی سبعیت و تصور باطل آنان در مقابل میز عدالت قرار می‌دهد عاملان این جنایت و در رأس آن‌ها خامنه‌ای مات و مبهوت قریب به دو هفته پس‌ازاین افشاگری خفقان مطلق گرفته بودند. تا این‌که خامنه‌ای به‌ناچار و بالاجبار موضع گرفت؛ و خطاب به اراذل‌واوباش خود گفت که عده‌ای می‌خواهند مجاهدین را تطهیر کنند و آن‌ها را مظلوم جلوه بدهند. بعد از خامنه‌ای آخوندها و عمال وی یک‌به‌یک و به تکرار اباطیل خامنه‌ای پرداختند و نقش خود را علیرغم میل خود در این جنایت دوباره با اعتراف خود مهر کردند؛ که برخلاف تصورآنها غلیان و آتشفشان خون شهیدان مظلوم در داخل و خارج اوج بیشتری گرفت و نسل جدید بیشتر و بیشتر به این جنایت عظیم پی برده و می‌برند.
همانطوریکه اشاره شد به دنبال این افشاگری شکافی عمیق و بی‌سابقه در رأس و بدنه این رژیم ایجادشده و علی مطهری به‌عنوان نایب‌رییس مجلس ارتجاع از دژخیم پورمحمدی خواست که در برابر این جنایت موضع بگیرد. وی از جنایت خود دفاع کرده و با وقاحت تمام اعلام کرد که به این جنایت خود افتخار می‌کند. مطهری در جواب او را به مغلطه گویی متهم کرد. جلسه مجلس ارتجاع به دنبال این موضع‌گیری‌ها متشنج و سی نماینده مجلس ارتجاع طی نامه‌ای خواستار استعفا و کنار گذاشتن مطهری از هیئت‌رئیسه مجلس ارتجاع شدند.
و بدین ترتیب است که بحران درون رژیم هرچه گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌شود. به دنبال این وقایع بود که در یک افشاگری تکان‌دهنده مهدی خزعلی پسر آخوند خزعلی با ذکر جزئیات بیشتر و تکان‌دهنده‌تری با ارائه فاکت های مستند به افشا این جنایت در برابر دوربین‌های رسانه‌های خارجی پرداخت و در ادامه این افشاگری به افشای توطئه قتل کشیشان مسیحی به دست معاون وزارت اطلاعات پرداخت و پرده‌های دیگری از جنایت هولناک علیه بشریت را کنار زد. قبل از آنهم یکی از نادمین معروف رژیم پرونده بمب‌گذاری در حرم امام رضا را افشا کرد که رژیم آخوندی هر دوی این جنایت را برای شیطان سازی به مجاهدین نسبت می‌داد. به‌این‌ترتیب یک جام زهر مهلک‌تری بنام جام زهر حقوق بشر مؤثرتر و عمیق شونده تر از جام زهر اتمی و منطقه‌ای در راه است؛ که رژیم آخوندی غرق در بحران را با ضریب بیشتری به‌سوی سقوط حتمی می‌کشاند. به دنبال این سونامی و طوفان سیاسی عظیم جنبش دادخواهی عظیمی که با فراخوان خانم مریم رجوی به راه افتاده مورد استقبال فراوان و بی‌نظیر تمامی محافل سیاسی در داخل و خارج ایران قرارگرفته خانواده‌ها و مردم به‌جان‌آمده از ستم آخوندی در داخل کشور با شور و شوق فراوان اطلاعات جدیدی از مزار گمنام شهیدان و گورهای دسته‌جمعی به اطلاع عموم می‌رسانند. در محافل و اجتماعات گوناگون در ایران از کوچه و بازار گرفته تا ادارات و دانشگاه‌ها تابوی کلمه ممنوعه مجاهد از هم دریده شده و همه‌جا صحبت از این جنایت و خیانت و مظلومیت مجاهدین است و تتمه قداست کذایی خمینی دژخیم با علنی شدن صحبت‌های آقای منتظری که رسماً اعلام کرده است که مردم ا ز ولی‌فقیه چندششان می‌آید و تاریخ از خمینی به‌عنوان سفاک و خونریز یاد خواهد کرد. در میان مزدوران وزارت اطلاعات و سپاه و سایر ارگان سرکوب لطمه جدی خورده است؛ و یک ضربه روحی و روانی شدید دیگر به دستگاه سراسر ظلم و جنایت و سرکوب واردشده است؛ که آثار آن در تحولات آینده به‌خوبی مشاهده خواهد شد. جنبش دادخواهی که توسط خانم رجوی و با پشتیبانی عظیم داخلی و بین‌المللی به راه افتاده راه خود را به جلو باز خواهد کرد و با یقین و اطمینان بار خود را به زمین خواهد گذاشت کما این‌که قبل از این با رهبری خانم رجوی پرونده سنگین لیست سیاه را علیرغم ناممکنات به ممکن تبدیل کرد و از رده خارج نمود. آری این جنبش می‌رود که به یک ابزار کارای سرنگونی رژیم ارتقا پیدا کند؛ و در خاتمه بازهم از قول رهبر مقاومت تکرار می‌کنیم رود خروشان شهدا هرروز جوشان‌تر و خروشان‌تر ضامن پیروزی محتوم خلق ماست

 

Sunday, August 28, 2016

The Hill: Betraying Iran’s democratic opposition 

 

NCRI - The Hill.com, top US political website, read by the White House and lawmakers, in an article by Michael Johns, Jr., a research intern at the Middle East Forum in Philadelphia, referring to upcoming presidential election in US and the critical situation in the middle east region suggests a fresh look at U.S. foreign policy toward Iran and in his conclusion paragraph underscores that:
“U.S. support for NCRI’s important democratic opposition efforts is long overdue,” here is the following is the text of the article.
With the United States poised to elect a new administration this November, an opportunity is emerging for a fresh look at U.S. foreign policy toward Iran. What sort of Iran policy would best serve U.S. and Western interests?

This topic and others related to Iran’s present and future were the subject of the annual conference in Paris last month of the National Council of Resistance of Iran (NCRI), a large and increasingly influential Iranian dissident organization that has drawn the bipartisan support of several prominent U.S. political leaders, including former Speaker of the House Newt Gingrich, former ambassador to the United Nations John Bolton, former New York City mayor Rudy Giuliani, and former Vermont Gov. Howard Dean and Pennsylvania Gov. Ed Rendell.

Led by its president-elect Maryam Rajavi, NCRI drew an impressive 100,000 Iranian exiles to its annual conference in Paris last month. Founded in 1981, two years after the 1979 Iranian Revolution, NCRI is a political umbrella organization that represents diverse Iranian political, ethnic, and religious groups. Its declared aim is to establish a secular democratic republic in Iran that adheres to the Universal Declaration of Human Rights and abstains from producing weapons of mass destruction and ballistic missiles.

With Iran currently under authoritarian control by the country’s mullahs, NCRI’s goals are admittedly ambitious. Yet, in many ways, NCRI is precisely the sort of Iranian opposition organization that should be drawing supportive attention from the U.S., especially if advancing much-needed political and civil liberties in Iran is the goal.
The U.S. had a golden opportunity to engage in such support in the 2009 Green Revolution. Following that year’s fraudulent presidential election, some two to three million Iranian citizens peacefully took to Iran’s streets to protest electoral fraud and to call for democratic political reforms. It created a showdown between a powerful, autocratic regime that was not inclined to liberalize, even marginally, and millions of citizens who passionately sought such reforms. The Obama administration, however, responded sluggishly and unimpressively to the vast uprising, failing to support the protests even verbally, much less with tangible U.S. support.
It was a defining moment in U.S.-Iranian relations, essentially reinforcing to the world that Washington stood with Iran’s tyrannical government and not with the millions of its subjugated citizens seeking Western-style democratic political reforms. With the U.S. largely silent and seemingly unsupportive of the uprising, the Green Revolution was crushed with force by the Iranian regime. Thousands of protestors were killed, injured, or jailed.
While most media coverage of Iran in the West has focused on inflammatory anti-American and anti-Israeli rhetoric from Tehran, as well as its continued enhancement of ballistic and likely nuclear defense capabilities, the largely unreported story is that of the Iranian people’s aspirations for political liberalization. The sentiments that sparked the Green Revolution still exist in Iran, where the regime is vastly unpopular and a majority of Iranians are looking for vehicles for change and reform. Most Iranians support closer relations between Tehran and Washington—less than 35 percent are opposed.
Especially among Iran’s considerably large and growing youth demographic, Iranians largely want the kind of peaceful democratic change and moderate foreign policy that NCRI is promising and the U.S. should be championing.
As a new administration arrives in Washington this January, the U.S. can seize this opportunity to send a new, more encouraging message to the people of Iran. Even if the next president inadvisably chooses to keep in place the current Obama Iranian nuclear agreement, there remains a political opportunity to send a message that the Iranian mullahs are not the only game in town. Despite its disgraceful lack of support for Iran’s human rights and democratic political aspirations, the U.S. still has an opportunity to reverse course and truly support these values as Washington largely already does elsewhere around the world.
When the next opportunity comes for Iranians to stand for political change, they will either choose to speak or remain silent based on the power of their allies. U.S. support for NCRI’s important democratic opposition efforts is long overdue. Corresponding and encouraging NCRI and other opposition groups will prove to be incredibly consequential in terms of strengthening motivation for Iranian activism in the future, and will begin to pave the long path for the emergence of a more liberalized government.

 

عارف شیرازی: قتل‌عام سال ۶۷، فایل صوتی آقای منتظری و شستشو دهندگان دست جلادان

۲۸ سال از نسل‌کشی وحشیانه و قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ به‌فرمان سفاک خون‌آشام خمینی جلاد می‌گذرد، جنایتی دهشتناک که آمرین و عاملین آن هنوز به کیفر نرسیده و دست‌اندرکاران آن همچنان بالاترین مناصب حکومتی را در اختیار داشته و به جنایات خود ادامه می‌دهند. همانها که طی این سالها مهر سکوت بر لب زده از ابعاد گسترده آن نسل‌کشی و کشتار سبعانه مجاهدین و مبارزین سخنی بمیان نیاورده و یا سعی نمودند حتی‌الامکان آن را محدود و ناچیز جلوه دهند.
انتشار فایل صوتی آقای منتظری با هیأت مرگ و دست‌اندرکاران این جنایت در تهران و کرج گوشه‌ای از ابعاد این قتل‌عام وحشیانه را روشن‌تر نمود و همچون زلزله‌ای سهمگین تمامی ارکان ولایت سفیانی را به لرزه درآورد. در این فایل صوتی بر نکات مهمی انگشت گذاشته‌شده که باعث ایجاد این سونامی در درون رژیم گردیده، سران و کارگزاران رژیم یا چون گذشته سیاست سکوت در پیش‌گرفته یا راه حاشا و انکار را انتخاب و اظهار بی‌اطلاعی از این نسل‌کشی نموده تا خود را تبرئه کنند و یا بی‌شرمانه از این قتل‌عام دفاع نموده و یا تقصیر را به گردن مجاهدین انداخته و جلادان بهترین فرزندان رشید خلق را تبرئه نمودند.
منتظری در این فایل صوتی خطاب به هیأت مرگ می‌گوید: ‘‘به نظر من بزرگ‌ترین جنایتی که در جمهوری اسلامی از اول انقلاب تا حالا انجام‌شده، به دست شماها انجام‌شده است‘‘. این جمله تأکیدی آشکار بر مجرمیت قطعی عاملان این جنایت می‌باشد. وی اضافه می‌کند: ‘‘در آینده تاریخ ما را محکوم می‌کند و شمارا در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ می‌نویسند‘‘ همچنین تصریح می‌کند: ‘‘برای من آینده اسلام و انقلاب و کشور و شخص آقای خمینی اهمیت دارد و اینکه تاریخ چگونه در خصوص آن‌ها قضاوت می‌کند.
وی اذعان می‌کند که مردم ایران از ولایت‌فقیه چندششان می‌شود ‘‘… من می‌خواهم ۵۰ سال دیگر این‌طور قضاوت نکنند و بگویند آقا یک چهره خونریز و سفاکی بود من نمی‌خواهم در تاریخ این‌طور قضاوت بشود‘‘
منتظری خطاب به پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعات در هیأت مرگ می‌گوید: ‘‘از مدت‌ها قبل برای این قتل‌عام برنامه‌ریزی‌شده بود و اطلاعات روی قتل‌عام نظر داشت و سرمایه‌گذاری کرد، شخص احمد آقا (پسر خمینی) از سه چهار سال پیش می‌گفت که مجاهدین از روزنامه‌خوان، مجله‌خوان و اطلاعیه خوان باید اعدام شوند. این اعتراف یک گواهی قطعی بر بطلان این یاوه‌سرائی است که نسل‌کشی سال ۶۷ را عکس‌العمل رژیم در مقابل عملیات فروغ جاویدان قلمداد می‌کنند.
وی با به چالش کشیدن خمینی می‌گوید: ‘‘اینکه ما بیاییم بدون اینکه فعالیت تازه‌ای از طرف زندانیان باشد این‌ها را اعدام کنیم معنی‌اش این است که دستگاه قضائی ما غلط کرده است.
سرانجام وی بر این حقیقت سرسخت انگشت می‌گذارد که ‘‘مجاهدین اشخاص نیستند بلکه یک سنخ فکر و برداشت هستند، یک منطق هستند و منطق (به نظر او) غلط را باید با منطق صحیح جواب داد و با کشتن حل نمی‌شود بلکه ترویج می‌شود.
شایان یادآوری است که سفاک خون‌آشام در فتوائی بدون تاریخ که البته سئوال انگیز می‌باشد و به نظر می‌رسد مقارن پذیرش آتش‌بس و نوشیدن جام زهر نوشته‌شده باشد فرصت را مغتنم شمرده و دستور نسل‌کشی مجاهدین را صادر کرده است تا بقول کارگزارانش ‘‘بحران را مدیریت کند‘‘ و جلو خیزش‌های احتمالی پس از پایان جنگ را گرفته و برای مدتی بازهم جامعه را قفل کند. وی سعی نمود روح شیطانی و خوی سفاکیت و خونریزی خود را در کارگزارانش تزریق کرده و با کلماتی چون ‘‘رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است‘‘ لزوم ‘‘قاطعیت و خشونت و کینه (ضد) انقلابی‘‘ و اینکه ‘‘نباید شک و تردید کرد‘‘ و باید ‘‘اَشِداءُ علی الکفار‘‘ بود آن‌ها را برای این نسل‌کشی سبعانه آماده کند.
وی می‌نویسد: ‘‘ ازآنجاکه منافقین خائن به‌هیچ‌وجه به اسلام معتقد نبوده و با توجه به محارب بودن آن‌ها و با توجه به ارتباط آن‌ها با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند محارب و محکوم‌به اعدام می‌باشند. تشخیص موضوع در تهران با رأی اکثریت آقایان نیری حاکم (ضد) شرع، اشراقی دادستان تهران و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد… رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است، قاطعیت اسلام (نام مستعار خمینی)… از اصول تردیدناپذیر نظام ‘‘اسلامی‘‘ است. امیدوارم با خشونت و کینه (ضد) انقلابی خود.. رضایت خداوند را جلب نمائید. آقایان… وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنید اشداء علی الکفار باشید‘‘.
از طرفی آنچنانکه در خاطرات آقای منتظری صفحه ۵۲۰ آمده این نامه تاریخ ندارد ولی در پشت آن به قلم احمد خمینی چند سئوال از طرف موسوی اردبیلی (قاضی‌القضات وقت رژیم) از سفاک خون‌آشام شده است: آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده و محاکمه شده و محکوم‌به اعدام گشته‌اند ولی تغییر موضع نداده و هنوز هم حکم در مورد آن‌ها اجرانشده است یا آن‌هایی که محاکمه هم نشده‌اند محکوم‌به اعدام‌اند و نیز سئوال شده آیا ‘‘منافقین‘‘ که محکوم‌به زندان محدودشده‌اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده‌اند ولی بر سر موضع نفاق می‌باشند محکوم‌به اعدام می‌باشند.
وی در پاسخ می‌نویسد در تمام موارد فوق هرکسی در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است سریعاً دشمنان اسلام (اسم مستعار خمینی) را نابود کنید.
می‌بینید که جلاد ضد بشر تمامی مجاهدین اسیر محاکمه شده و محاکمه نشده، محکوم‌به زندان یا غیر آن‌همه را از دم تیغ سفاکیت خود گذراند بحث هم این نیست که زندانی اقدامی جدید انجام داده باشد، تنها پافشاری بر عقاید خود (یعنی سر موضع بودن) دلیل مجرمیت است، این فتوی بهترین سند بر نسل‌کشی مجاهدین توسط خمینی جلاد می‌باشد، همچنین روشن می‌شود که این حکم سفاکانه ربطی به عملیات فروغ جاویدان ندارد وگرنه افرادی که از سالها قبل در زندان بوده و بعضاً تمامی مدت محکومیت خود را نیز گذرانده بودند (ملی کش ها) و از عملیات هم اطلاعی نداشتند -همچنانکه خود رژیم هم اطلاعی از قبل نداشت- چرا بایستی قتل‌عام می‌شدند.
شایان یادآوری است که به این نسل‌کشی جنایت‌کارانه از زوایای مختلف می‌توان پرداخت، پیش‌درآمد و علل آن، آمرین و عاملین جنایت، آثار و تبعات، فایل صوتی و واکنش‌های هیستریک کارگزاران رژیم، حقانیت و مظلومیت مجاهدین و …
نگارنده اما در اینجا درصدد پرداختن به آمرین و عاملین این کشتار و افشای ترفندهای خائنانه‌ای است که برای تبرئه جلادان صورت می‌گیرد.
<<ترفندهای رذیلانه برای غسل‌تعمید و تبرئه جلادان>>
نسل‌کشی سال ۶۷ هرچند به دستور جلاد خون‌آشام انجام گرفت اما تمامی مقامات بالای رژیم به‌ویژه سران ۳ قوه، خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت، رفسنجانی رئیس مجلس، موسوی اردبیلی رئیس قوه قضائیه و حتی موسوی نخست‌وزیر وقت همراه با احمد خمینی در جریان آن جنایت قرار داشته و از آن مطلع بودند اینان در آن سالها همواره در مسائل مختلف مملکتی طرف مشورت جلاد خون‌آشام بودند و بر اجرای امور طبق نظر وی نظارت داشتند.
منتظری در کتاب خاطرات خود پیوست شماره ۱۴۳ صفحه ۵۱۲ در نامه‌ای به خمینی بر این مسئله انگشت گذاشته و نوشته است: ‘‘چند سالی است که عملاً اداره کشور و انقلاب را حضرت‌عالی به رؤسای ۳ قوه و شخص حاج احمد آقا سپرده‌اید و همه کارها از ریزودرشت و تخصصی و غیرتخصصی را باید آقایان صلاح بدانند و تشخیص دهند و در عمل آقای موسوی نخست‌وزیر تسلیم آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی و حاج احمد آقاست، آقای موسوی اردبیلی هم اهل مقابله و برخورد نیست فقط نزد ما داد میزند که مخالفم ولی نمی‌توانم مخالفت کنم پس در حقیقت ۳ نفرند که تصمیم‌گیرنده‌اند‘‘. بنابراین خامنه‌ای و رفسنجانی و احمد خمینی مدیریت کنندگان قتل‌عام بوده‌اند.
اما این مسئله به‌هیچ‌وجه از جرم و جنایت خمینی به‌عنوان آمر و تصمیم‌گیرنده اصلی چیزی کم نمی‌کند همچنانکه این‌ها نیز به جرم مشارکت در زمینه سازی این کشتار و آماده کردن سفاک خون‌آشام برای صدور این فتوا و نیز سکوت سالیان و حتی تأیید رسمی آن باید به پای میز عدالت کشیده شوند.
حال شناعت رویکرد خائنانه همدستان جلادان را بنگرید که هر یک به شکلی درصدد شستشو دادن دست و چهره قاتلان مردم ایران می باشند.
۱- عده ای آمار قربانیان نسل‌کشی سال ۶۷ را به حدود یک هشتم آن تقلیل داده و بیش از سی هزار مجاهد و مبارز سربدار را به حدود ۴۰۰۰ تقلیل میدهند، تواب تشنه به خون ضمن وانمود کردن اینکه گویا آمارهای مقاومت ایران اغراق آمیز است با استناد به جمله ای از آقای منتظری مدعی است آمار قتل‌عام شدگان حدود همان ۳۸۰۰ نفر منتظری است با وجود اینکه با دقت در کتاب خاطرات منتظری بوضوح می‌توان فهمید که وی اولاً شنیده های خود را نقل میکند، ثانیاً شنیده ها مربوط به همان اوایل کار و شروع اعدامهاست آنهم مربوط به تهران با اینکه این اعدامها تا چند ماه در تهران و شهرستانها ادامه داشت.
مقاومت ایران اما در سالهای گذشته بر اساس تحقیقات گسترده از جمله بررسی گزارشات بیشمار زندان و گواهی شاهدان عینی و مقایسه آمار زندانیان قبل و بعد از قتل‌عامها و با توجه به تعداد آزاد شده ها با دقت فراوان آمار قتل‌عام شدگان را حدود سی هزار نفر اعلام کرده است.
شایان یادآوری است که در خاطرات یک زندانی آزاد شده که در همین هفته آخر ماه آگوست در سایتهای مقاومت درج شده بود آمده بود که تنها در زندان گوهردشت از ۵۰۰۰ زندانی حدود ۱۷۰ تا ۱۸۰ نفر از قتل‌عام جان بدر بردند. مضافاً اینکه در برخی از زندانها مانند کرمانشاه و اصفهان و قم و.. حتی یک زندانی جان سالم بدر نبرد تا از آمار اعدام شدگان آنجا خبر دهد.
اما در سالهای اخیر از بیرون از مقاومت ایران آمار سی هزار و بالاتر از آن مورد تأیید قرار گرفته است.
از جمله دکتر محمد ملکی در مصاحبه با ‘‘دُر تی وی‘‘ ۱۴ اوت ۲۰۱۶ تعداد اعدامها را بیش از سی هزار نفر اعلام کرد و گفت سندی دارم که تعداد خیلی زیاده، از مأمورین رده بالای اطلاعات بنام رضا ملک (که با هم مدتی در زندان بوده‌اند) دو سه بار پرسیدم ایشان گفتند سی و سه هزار حدود سی هزار نفر از آن‌ها از مجاهدین و بقیه از چپها.
رضا ملک که از معاونین سابق وزارت اطلاعات بوده در نواری افشاگرانه که چند سال قبل از داخل زندان به بیرون برای دبیر کل ملل متحد فرستاد اعلام کرد: ‘‘طی چند شب در سال ۶۷ بیش از سی و سه هزار و هفتصد نفر از زندانیان با احکام پنج و دو سال و یکسال اعدام و در گورهای دسته جمعی توسط کانتینرها و بولدوزرها به خاک سپرده شدند‘‘.
همچنین محمد نوری زاد مستند ساز و کارگردان و نویسنده وابسته به رژیم که تا سال ۸۸ عاشق سینه چاک ولایت بوده و الآن نیز با نامه نگاری با او در چارچوب نظام به نصیحت و ارشاد او مشغول میباشد در ۲۴ فروردین ۹۳ طی مقاله ای با اشاره به کشتارهای سال ۶۷ که ‘‘با سکوتی متعمدانه و خط قرمزهای حکومتی هرگز به آمارهای رسمی داخلی و جهانی راه نیافتند‘‘ می نویسد: ‘‘در اینجا نیز دو سه ماهه سی و سه هزار دختر و پسر و زن و مرد زندانی را زدند و کشتند و جنازه هایشان را با کمپرسی در خاوران و بیابانهای بی نشان بردند و یکجا دفن کردند.
می بینید کسانیکه سعی در شستشوی دست و چهره جلاد داشته وبا کم کردن آمار قتل‌عام شدگان سعی در کمرنگ کردن آن دارند به چه عمل خائنانه‌ای مشغول اند و تا کجا در خدمت تداوم جنایت می باشند.
شایان تأکیید است که سفاک خون‌آشام در راستای کتمان ابعاد جنایاتش چند ماه بعد به منتظری نوشت: ''تعداد معدود'' اعدام شدگان را منافقین از دهان و قلم شما به ‘‘الاف و الوف رساندند‘‘. از اینرو براستی می‌توان دید که جلاد خون‌آشام از همان ابتدا با کم جلوه دادن ابعاد جنایت سنگ بنای این شیوه خائنانه و همدستی با خودش را گذاشت و این خط رذیلانه را به سینه چاکان ‘‘دوران طلائی امام‘‘ جنایت پیشگان القاء نمود.
اما جلاد ضد بشر نمیتوانست بفهمد که جنایت را نمی‌شود همواره لاپوشانی کرد همچنانکه خورشید حقانیت مجاهدین را نمیتوان برای همیشه پشت پرده های تزویر و دجالیت استتار نمود. در این رابطه خانم رجوی گفت:
‘‘کتمان و کم نمائی جنایت یا نسبت دادن آن به خود مجاهدین را از همان آغاز خمینی بنا گذاشت با اینهمه امروز پرده های نیرنگ و دروغ کنار رفته و مجاهدین و حقانیت مقاومتشان بیش از همیشه می درخشد‘‘.
این همان چیزی است که سخنگویان رژیم درباره آن می گویند: ‘‘اذهان جوانان کشور به شک افتاده است‘‘ آن‌ها می گویند ‘‘برای تغییر نگرش جامعه نسبت به مجاهدین تلاش صورت می‌گیرد‘‘ و ‘‘جریان مرموزی به فکر تطهیر مجاهدین و اقدامات آن‌ها برآمده است‘‘ و اینکه ‘‘احیای مجاهدین و مظلوم نشان دادن آن‌ها خیلی خطرناک است‘‘